دزد شیطانی ( به انگلیسی: Demon Thief ) دومین کتاب از مجموعه دیموناتا نوشته ی نویسنده ایرلندی دارن شان است. این کتاب حدود بیست یا سی سال قبل از وقایع لرد لاس رخ می دهد و شرح حال نوجوانی به نام کرنل فلک را روایت می کند که به دنبال برادرش آرت به قلمرو شیاطین پا می گذارد.
کرنلیوس "کرنل" فلک راوی داستان، از کودکی لکه های نور را در هوا می بیند. کرنل گمان می کند که این ویژگی را همه دارند ولی وقتی آن را پیش بقیه مطرح می کند، دیگران از او دوری می کنند چون فکر می کنند که او دیوانه است. کرنل روز به روز تنها تر و افسرده تر می شود چون دیگر بچه ها او را در جمع خود راه نمی دهند. شبی او لکه های نور را کنار هم می گذارد و دروازه ای به قلمرو ارباب شیطانی لرد لاس باز می کند.
کرنل با کودکی که او را آرت نامگذاری کرده برمی گردد و به والدین و خودش می قبولاند که این کودک برادرش است. مادر کرنل از آرت خوشش آمده و او را به سرپرستی قبول می کند و خانواده ی فلک برای یک زندگی کاملاً جدید به روستای پسکینستون مهاجرت می کنند. در آن روستا، کرنل دوستانی پیدا می کند و سعی می کند که با برادرش زندگی خوبی داشته باشد. روزی شیطانی به نام کاداور از طریق یک دروازه به پسکینستون حمله می کند و بعد از کشت و کشتاری فراوان آرت را می دزدد. کرنل تصمیم می گیرد برادرش را نجات دهد برای همین به جهان شیاطین رفته و به محفل مریدان می پیوندد تا به همراه نادیا مور، شارمیلا موخرجی و راض وارلو به جادوگر پرقدرتی به نام برانابوس خدمت کند. برانابوس که خود را حامی انسان ها در برابر شیاطین می داند وقتی توانایی فوق العاده کرنلیوس در باز کردن دروازه ها را می بیند به او پیشنهاد می دهد که به گروه او ملحق شود تا بتواند اسلحه مرگبار به نام کا - گاش را پیدا کند. کرنل تنها در صورتی حاضر است کمک کند که برانابوس برادر او را پیدا کند.
در یکی از مبارزات کرنل و نادیا مجبور به فرار می شوند. نادیا که از مبارزه خسته شده فرار می کند و کرنل در شهری بزرگ سرگردان می شود تا اینکه به درویش گریدی و شارک برمی خورد. آنها به کرنل کمک می کنند و او با درست کردن یک دروازه پیش برانابوس برمی گردد و متوجه می شود که راض کشته شده است. برانابوس با کمک کرنل نادیا را به زور برمی گرداند و نادیا اظهار می کند که از برانابوس متنفر است. برانابوس گمان می کند که کاداور می تواند سرنخی برای یافتن کا - گاش باشد برای همین کرنل دروازه ای به سوی او باز می کند و آنها در قلمرو لرد لاس ظاهر می شوند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفکرنلیوس "کرنل" فلک راوی داستان، از کودکی لکه های نور را در هوا می بیند. کرنل گمان می کند که این ویژگی را همه دارند ولی وقتی آن را پیش بقیه مطرح می کند، دیگران از او دوری می کنند چون فکر می کنند که او دیوانه است. کرنل روز به روز تنها تر و افسرده تر می شود چون دیگر بچه ها او را در جمع خود راه نمی دهند. شبی او لکه های نور را کنار هم می گذارد و دروازه ای به قلمرو ارباب شیطانی لرد لاس باز می کند.
کرنل با کودکی که او را آرت نامگذاری کرده برمی گردد و به والدین و خودش می قبولاند که این کودک برادرش است. مادر کرنل از آرت خوشش آمده و او را به سرپرستی قبول می کند و خانواده ی فلک برای یک زندگی کاملاً جدید به روستای پسکینستون مهاجرت می کنند. در آن روستا، کرنل دوستانی پیدا می کند و سعی می کند که با برادرش زندگی خوبی داشته باشد. روزی شیطانی به نام کاداور از طریق یک دروازه به پسکینستون حمله می کند و بعد از کشت و کشتاری فراوان آرت را می دزدد. کرنل تصمیم می گیرد برادرش را نجات دهد برای همین به جهان شیاطین رفته و به محفل مریدان می پیوندد تا به همراه نادیا مور، شارمیلا موخرجی و راض وارلو به جادوگر پرقدرتی به نام برانابوس خدمت کند. برانابوس که خود را حامی انسان ها در برابر شیاطین می داند وقتی توانایی فوق العاده کرنلیوس در باز کردن دروازه ها را می بیند به او پیشنهاد می دهد که به گروه او ملحق شود تا بتواند اسلحه مرگبار به نام کا - گاش را پیدا کند. کرنل تنها در صورتی حاضر است کمک کند که برانابوس برادر او را پیدا کند.
در یکی از مبارزات کرنل و نادیا مجبور به فرار می شوند. نادیا که از مبارزه خسته شده فرار می کند و کرنل در شهری بزرگ سرگردان می شود تا اینکه به درویش گریدی و شارک برمی خورد. آنها به کرنل کمک می کنند و او با درست کردن یک دروازه پیش برانابوس برمی گردد و متوجه می شود که راض کشته شده است. برانابوس با کمک کرنل نادیا را به زور برمی گرداند و نادیا اظهار می کند که از برانابوس متنفر است. برانابوس گمان می کند که کاداور می تواند سرنخی برای یافتن کا - گاش باشد برای همین کرنل دروازه ای به سوی او باز می کند و آنها در قلمرو لرد لاس ظاهر می شوند.

wiki: دزد شیطانی