دریدگی

/daridegi/

مترادف دریدگی: انخراق، پارگی، شکافتگی، گستاخی، وقاحت

معنی انگلیسی:
cleavage, cleft, puncture, rip, tear, rupture, rent, impudicity

لغت نامه دهخدا

دریدگی. [ دَدَ / دِ ] ( حامص ، اِ ) حالت و چگونگی دریده. چاک و شکاف و انشقاق و انخراق و پاره شدگی. ( ناظم الاطباء ). پارگی. پارگی بدرازا. شکافتگی. خرق. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). عوار. ( منتهی الارب ). وهی. ( دهار ) :
دل کسی به یتیم کسی نمی سوزد
کسی دریدگی جامه شان نمی دوزد.
( از شعرهای شبیه در تعزیه ).
خِدَف دریدگیهای پیراهن. ( منتهی الارب ). خرق ، دریدگی جامه و موزه. ( دهار ). || بی شرمی. بی شرمی سخت. بی شرمی بغایت. بی شرمی عظیم. بی حیائی. بی حیائی سخت. شوخی. شوخ چشمی. سخت بی حیائی. وقاحت. پرروئی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). پردلی و شجاعت آمیخته با شوخ چشمی و وقاحت. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- پرده دریدگی ؛ بی شرمی. بی حیائی. رجوع به پرده دریدگی در ردیف خود شود.

فرهنگ فارسی

۱ - پاره شدگی انخراق . ۲ - شکافتگی انشقاق . ۳- ( اسم ) چاک شکاف .

فرهنگ معین

(دَ دِ )(حامص . ) ۱ - پاره شدگی ، پارگی . ۲ - (عا. ) بی شرمی .

فرهنگ عمید

۱. پارگی، پاره شدگی، چاک، شکاف.
۲. [مجاز] پررویی، بی شرمی.

مترادف ها

rift (اسم)
خراش، دریدگی، چاک، بریدگی

abscission (اسم)
جدایی، قطع، ریزش، برش، دریدگی، قطع پوست و گوشت

screed (اسم)
دریدگی، نوار، درد دل، تکه پاره، باریکه زمین، سخن یا نامه دراز و خسته کننده

laceration (اسم)
دریدگی، پارگی

فارسی به عربی

تمزیق

پیشنهاد کاربران

بپرس