درید

/darid/

لغت نامه دهخدا

درید. [ دُ رَی ْ ] ( ع ص مصغر )مصغر است أدرد را مرخماً. ( منتهی الارب ). به معنی تقریباً بی دندان. ( ناظم الاطباء ). رجوع به أدرد شود.

درید. [ دُ رَ ] ( اِخ ) ابن صِمَّه جشمی بکری ، مکنی به ابوقرة. یکی از فرسان و شعرای عرب و از امرای سپاه کفار در غزوه حنین. و از دلاوران قبیله هوازن بشمار میرفت و رئیس بنی جشم بود و تقریباً در یک صد جنگ شرکت کرد و در هیچ کدام نگریخت. دریددر عهد اسلام نیز می زیست ولی اسلام نیاورد و در سال هشتم هجرت در غزوه حنین به دست ربیعةبن رفیع سلمی به قتل رسید. دیوان او را ابوسعید سکری و ابوعمرشیبانی و اصمعی گرد کرده اند. ( از الفهرست ابن الندیم ) ( از الاعلام زرکلی ج 3 ص 16 ). و رجوع به مآخذ ذیل شود: الاغانی و خزانه بغدادی و الروض الانف و حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 146 و موشح ص 18 و 41 و 45 و البیان و التبیین ج 1 و امتاع الاسماع ج 1 و العقد الفرید ج 1 و 3 و 6 و عیون الاخبار ج 4 و بلوغ الارب آلوسی ج 2 صص 134 - 137.

فرهنگ فارسی

ابن صم. جشمی بکری مکنی به ابو قره . یکی از فرسان و شعرای عرب و از امرای سپاه کفار در غزوه حنین و از دلاوران قبیله هوازن بشمار می رفت و رئیس بنی جشم بود .

دانشنامه اسلامی

پیشنهاد کاربران

بپرس