درگشتن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
درگشتن ؛ درغلطیدن : چون کدبانو فاطمه این سخن بشنید، حالتی در وی پیدا شد و بیهوش گشت و از بام درگشت. ( اسرار التوحید ص 64 ) .
در لری بختیاری
دَرْگَشْتِن: وارونه شدن، بر عکس شدن
بِدَرْگَنِس: وارونه اش کن، برعکسش کن
دَرْگَنیده: وارونه، برعکس
دَرْگَشْتِن: وارونه شدن، بر عکس شدن
بِدَرْگَنِس: وارونه اش کن، برعکسش کن
دَرْگَنیده: وارونه، برعکس