درگسیختن

لغت نامه دهخدا

درگسیختن. [ دَ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) گسیختن. گسلیدن :
اگر پالهنگ از کفت درگسیخت
تن خویشتن خست و خون تو ریخت.
سعدی.
رجوع به گسیختن شود.

پیشنهاد کاربران