درگسلانیدن

لغت نامه دهخدا

درگسلانیدن. [ دَ گ ُ س ِ / س َ دَ ] ( مص مرکب ) گسلانیدن. گسیختن. گسستن. || پاره پاره کردن. || کشیدن. ( ناظم الاطباء ) : چندان که مقود کشتی به ساعد برپیچید و بالای ستون رفت ملاح زمام از کفش درگسلانید و کشتی براند. ( گلستان سعدی ). رجوع به گسلانیدن شود.

فرهنگ عمید

گسلانیدن، پاره کردن، بریدن، پاره کردن رشتۀ چیزی.

پیشنهاد کاربران

بپرس