درگذاشتن

لغت نامه دهخدا

درگذاشتن. [ دَ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) درگذاردن. گذشتن. عفو کردن. بخشودن. بخشایش. درگذشتن. صفح. تجاوز. آمرزش. اسجاح. ( منتهی الارب ) :
از ایشان گنه پهلوان درگذاشت
سپه را ز تاراج و خون بازداشت.
اسدی.
اکنون خوارزمشاه پیر دولت است آنچه رفتی در باید گذاشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 355 ). بسیار زلت به افراط درگذاشته است. ( تاریخ بیهقی ). گفت فتوت درگذاشتن بود از برادران. ( تذکرةالاولیاء عطار ).
نشاید ز دشمن خطا درگذاشت.
( گلستان سعدی ).
تجازو، تکفیر؛ درگذاشتن گناه ازگناهکار. عفو؛ جرم از کسی درگذاشتن. ( دهار ). و رجوع به درگذاردن شود. || یله کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رها کردن. سر دادن :
فرود آمد و اسب را درگذاشت
بخفت و همی دل پر اندیشه داشت.
فردوسی.
|| قرار دادن : تشبیک ؛ انگشتان بهم درگذاشتن. ( دهار ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) عفوکردن بخشودن در گذشتن .

فرهنگ معین

(دَ. گُ تَ ) (مص م . ) بخشیدن ، عفو کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس