- پیش درکردن ؛ جلو انداختن. در پیش بردن :
گله پیش درکرد و میرفت شاد
شکیبنده می بود تا بامداد.
نظامی.
|| درج کردن. در میان نشاندن. ( ناظم الاطباء ). || مزج کردن. ریختن. نهادن : گل و شکر [ گاه گل انگبین ساختن ]به طشتی یا ملاکی چوبین یا طغاری سفالین در کنند، یک تو گل یک تو شکر. ( ذخیره خوارزمشاهی ). زمین آن از نمک بود لقمه از دستش بیفتاد از زمین برگرفت و بخوردطعم آن خوشتر یافت از آن بفرمود تا برگرفتند و بیاوردند و بخوردنی درکردند و این رسم بماند. ( مجمل التواریخ والقصص ). || بیرون کردن. خارج کردن : در کردن کسی را از جائی ؛ او را به رفتن داشتن. از آنجا بیرون کردن : آخر او را از این جا در کردید. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).- بدر کردن دست ؛ بریدن آن. جدا ساختن از بدن. دور کردن از تن : درویشی را ضرورتی پیش آمد گلیم پاره ای بدزدید، حاکم فرمود که دستش بدر کنند. ( گلستان سعدی ).
|| کم کردن : در کردن وزن ظرف از وزن چیزی ؛ کم کردن وزن ظرف از وزن او. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). در رفتن : ظرف درکرده ؛ ظرف در رفته. خالص.
- خستگی درکردن ؛ رفع خستگی کردن.
- در کردن باد از... ؛ بیرون کردن هوا از آن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| بیختن. نخل ، چنانکه چیزی را از الک و حریر: از الک یااز غربال یا از حریر در کردن ؛ با الک و... بیختن. فرو گذاشتن با الک و غربال و حریر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || پالائیدن ، چنانکه مایعی خره دار رااز خرقه ای. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || درتداول عامه ، گشاد دادن. افکندن. انداختن : تفنگ یا توپ درکردن ؛ گشاد دادن آن. گشاد دادن گلوله آن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). تیر از تفنگ و توپ و کمان و جز آن بیرون کردن. ( ناظم الاطباء ). || رها کردن.از اتصال بیرون آوردن ، چنانکه در بافتنی. در بافندگی ، گره یا گره ها از تار و پود فروگذاردن. || پینه و وصله زدن. ( از ناظم الاطباء ).