در ابتدا باید بدانیم که در عالم عرفان، هر آنکه به دنبال حقیقت است درویش خوانده می شود. چون درویش همان درب گشا ست. این نام از نامهای اوی است. حال صوفی شاخه ای از اسلام می باشد که امروزه به جز نامش ازآن هیچ نمانده است. متصوفه نگاهی ست به روحِ مکتبِ اسلام. معذالک در ایران باستان آئینی عرفانی موجودیت داشته که بیشتر بانام مهریسم شناخته می شود. شروع و پایان این مرام در ابهام است. لیکن قطعاً در زمان حمله اعراب به ایران از این منش، هیچ باقی نمانده بودستی.
... [مشاهده متن کامل]
اما از آنجا که حضرت هو تجلی رحمت است چهار بزرگ ایرانی را الهام داد که آن لطافت و ذوق آسمانی را در روح این مکتب آسمانی نوین تزریق کنند. در مورد آن چهارتن شیخ اشراق بسیار گفته اند. حال زمان شرح آنان نیست اما درویش صوفی، همان است که با این منش عجین شود. در واقع آنچه سلاطین عرفان ایران بعد از اسلام رقم زدند به مدد هوی، در شیخ رومی تجلی پیدا کرد. و صوفی به اوج رسید.
اما به یاد داشته باشیم آنچه را که مولانا گفت ، حلاج با خون نبشت. و شیخ بلحسن با اندوه خواندش و سلطان العارفین بایزید با امضایش آنرا به آملی قصاب داد. لیکن به جز این چهارتن اگر ابوسعید ها نبودند هیچگاه آن پیام را، شمس به شیخ رومی نمی داد. این زنچیرهِ ایرانی را عطار نشابوری به جهانیان ارائه کرده اند. وسلام
... [مشاهده متن کامل]
اما از آنجا که حضرت هو تجلی رحمت است چهار بزرگ ایرانی را الهام داد که آن لطافت و ذوق آسمانی را در روح این مکتب آسمانی نوین تزریق کنند. در مورد آن چهارتن شیخ اشراق بسیار گفته اند. حال زمان شرح آنان نیست اما درویش صوفی، همان است که با این منش عجین شود. در واقع آنچه سلاطین عرفان ایران بعد از اسلام رقم زدند به مدد هوی، در شیخ رومی تجلی پیدا کرد. و صوفی به اوج رسید.
اما به یاد داشته باشیم آنچه را که مولانا گفت ، حلاج با خون نبشت. و شیخ بلحسن با اندوه خواندش و سلطان العارفین بایزید با امضایش آنرا به آملی قصاب داد. لیکن به جز این چهارتن اگر ابوسعید ها نبودند هیچگاه آن پیام را، شمس به شیخ رومی نمی داد. این زنچیرهِ ایرانی را عطار نشابوری به جهانیان ارائه کرده اند. وسلام