درویش

/darviS/

مترادف درویش: رهرو، سالک، صوفی، عارف، قلندر، بی چیز، بی نوا، تهیدست، عایل، فقیر، مفلس، نیازمند، زاهد، عزلت گزین، گوشه نشین، معتکف، خاکی

متضاد درویش: توانگر

معنی انگلیسی:
dervish, fakir, mystic, mendicant, poor

لغت نامه دهخدا

درویش. [ دَرْ ] ( ص ، اِ ) خواهنده از درها. ( غیاث ). گدا. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ). سائل یعنی گدائی که با آوازی خوش گاه پرسه زدن شعر خواند. فقیران که گدائی کنند و درآن گاه به آواز خوش شعر خوانند و تبرزین بر دوش و پوست حیوانی چون گوسفند و شیر و امثال آن بر پشت دارند و موی سر دراز و آویخته و موی ریش و سبلت ناپیراسته و ژولیده دارند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).کلمه در اصل درویز بود «زا» را به شین معجمه بدل کرده اند، و درویز در اصل درآویز بوده به معنی آویزنده از در، چون گدا به وقت سؤال از درها می آویزد یعنی درها را می گیرد لهذا گدا را درویش گفتند. و بعضی محققان نوشته اند که درویش در اصل دریوز بود در میان یاء و واو قلب مکانی کردند درویز شد بعد زاء را به شین بدل کردند، و یوز صیغه امر است از یوزیدن که به معنی جستجو کردن است. و چون اطلاق این لفظ برخدارسیدگان گوشه نشین صادق نمی آید و زیبا نمی نماید لهذا فقیر صاحب معرفت را بجهت تمیز درویش به ضم دال باید گفت ، در این صورت مرکب باشد از در که به معنی مروارید است و ویش که در اصل واش بود مزیدعلیه وش که کلمه تشبیه است. ( از غیاث ). در قدیم درویشان برخلاف زمان ما که موی سر و ریش دراز دارند، موی می سترده اند چنانچه سعدی گوید: ظاهر درویشی جامه ژنده است و موی سترده و حقیقت دل زنده است و نفس مرده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- درویش دل ؛ گداطبع. گداطبیعت. خسیس. بخیل. گداصفت :
مالداران توانگر کیسه درویش دل
در جفا درویش را از غم توانگر کرده اند.
سنائی.
|| فقیر. مسکین. بی بضاعت. بی چیز. مفلس. مقابل مالدار. بی نوا. محتاج. تهیدست. مقابل مرد درم. مقابل توانگر. أرمل. أرملة. تَروب. تَریب. ( منتهی الارب ). خلیل. ( دهار ). سُبرات. سُبرُت. سِبروت. سِبریت. ( منتهی الارب ). صُعلوک. ( زمخشری ). عاِهن. عائل. ( دهار ). عَدِم. عَدوم. ( منتهی الارب ). عَدیم. عَوَز. علیة. فقیر.( دهار ). مختل. مخل. ( منتهی الارب ). مسکین. ( دهار ). مُعتَرّ. مُعدِم. مَعدوم. ( منتهی الارب ). مَعسِر. ( دهار ). معوز. مفلاک. مقتر. ( ترجمان القرآن جرجانی ) :
ُکرد از بهر ماست تیریه خواست
زانکه درویش بود عاریه خواست.
شهید ( از فرهنگ اسدی ص 500 ).
اگر بگروی تو بروز حساب
مفرمای درویش را شایگان.
شهید.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

عبدالمجید طالقانی . خطاط معروف ایرانی ( ف.۱۱۸۵ه.ق. ) وی از مردم طالقان بود و در آغاز جوانی باصفهان رفت و چندی در کسوت فقر گذرانید. سپس بمشق خط پرداخت و از نستعلیق شروع کرد. پس از اندک زمانی بخط شکسته مشغول شد و در ین هنر استاد مسلم گردید. خط شکسته را درویش کامل کرد قواعد این خط را استوار نمود و زیبایی و شیوایی آنرا بحد اعلی رسانید. از گرانبهاترین آثاراو جز مقطعات و مرقعات متعدد نسخه (( کلیات سعدی ) ) است که در کتابخانه سلطنتی ایران موجود است . وی شاعر بود و در شعر (( خموش ) ) و (( درویش ) ) تخلص میکرد و دیوان غزلیاتش موجود است . وی در جوانی (سی و پنج سالگی ) در گذشت و از معروفترین شاگردانش میرزا کوچک است .
تهیدست، بینوا، فقیر، قلندر، گوشه نشین
( صفت اسم ) ۱ - فقیر تهیدست بینوا گدا مقابل مالدار توانگر . ۲ - زاهد گوشهنشین . ۳ - صوفی قلندر .
معروف به درویش خان ( ۱۳٠۵ - ۱۲۵۱ شمسی ) آهنگساز ایرانی و استاد بزرگ تار متولد تهران پدرش بشیر طالقانی کارمند اداره پست و با موسیقی آشنا بود

فرهنگ معین

(دَ ) [ په . ] (ص . ) ۱ - فقیر، تهیدست . ۲ - صوفی ، قلندر.

فرهنگ عمید

۱. صوفی.
۲. [مجاز] کسی که به اندک مایه از مال دنیا قناعت می کند.
۳. [قدیمی، مجاز] تهیدست، بینوا، فقیر.

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) اَورِک؛ ( ط ) دینارانی
از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) عبدالوند؛ ( ط ) مِیوند

دانشنامه آزاد فارسی

اصطلاح خانقاهی در ایران، در مقابل مرشد و شیخ، و مرادف با مرید، فقیر و حدّاکثر سالک. در این معنی، درویش همچون مرید، صوفی ای است که هنوز از مرحلۀ اراده و گام های آغازین سیر و سلوک خارج نشده است.

درویش (نام مستعار). رجوع شود به:شریعتمداری، جعفر (سبزوار ۱۳۰۲ش)

جدول کلمات

فقیر, بینوا, تهی دست, قلندر

مترادف ها

mendicant (اسم)
سائل، گدا، درویش، دربدر

dervish (اسم)
درویش، فقیر

فارسی به عربی

متسول

پیشنهاد کاربران

جناب کشاورز گرامی
با سپاس از پندار شما
داریوش از دار / دارا یوش یا داری وش ساخته شده که در هر دو نمونه بن و ریشه کار نگهداشته شده چرا که در درویش که جنابعالی آنرا از داریوش نامیدید ؛ ویش به چمار خواستن و آرزو کردن بوده بعد ها ویش به وش و سپس به بش یا بیش تبدیل شد ؛ بیش را در بیشتر امروزی داریم یعنی افزون شدن که اشاره به خواست بسیار دارد ؛ همین واژه بسیار از بس آر ؛ آمده که نشان دهنده این است بس از بش یا بیش و بیش از ویش آمده که همگی اشاره به زیادتر شدن دارند ؛ البته ریشه همه آنها ویشتن است بوده که در زبان فارسی برای اینکه چیزی را برای خود بخواهد از واج خ بهره بردند از اینرو فعل خ ویشتن ساخته شد یعنی شد خویشتن ( یعنی برای خود ارزو و طلب کردن ) بعد ها از خویشتن ؛ گونه دیگری ساخته شد به دیس خواستن ؛ بعد ها از خواستن ؛ واستن زاییده شد یعنی واسه / بعد ها از واسه باسه ( برای ) و ورایه ساخته شد ؛ اگر درویش همان دارا ویش بدانیم یعنی کسی که دارنده بسیار است یا میخواهد بیشتر بداند یا بیشتر داشته باشد ؛ در درویش هم که به نگر بنده اندر ویش بوده یعنی ضریب دادن به چیزی بیشتر ؛ یعنی طلب بیشتر داشتن باز همان چم را می رساند ؛ که درویش را کسی که دنبال علوم معنوی بود نسبت دادند اما دارا/ داراویش / داریوش را به کسی که گویا سرمایه و ثروت بیشتری داشت . همچنان که به کسی که مال زیادی دارد امروزه دارا گفته میشود.
...
[مشاهده متن کامل]

همانندیِ واژه ی درویش با نامواژه ی داریوش درخور نگرش است.
همانگونه که یکی از دوستان نیز گفته است واژه ی درویش در پهلوی به ریخت [دریوش] به کار می رفته و شاید این واژه ریشه در پارسی باستان و نام داریَوَاوش ( داریوش ) داشته باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

این دیدگاه ساخته ی پندار من است که داریوش سوم پس از شکست از اسکندر و کشته شدن، شاید خاندان و دودمان او برای شناخته نشدن و نگهداری جان، چهره گردانی و جامه گردانی کرده و یک زندگی درویشی و چوپانی را میان مردم در پیش گرفته باشند لیک برای زنده ماندنِ نام داریَوَاوش، این نام را با کمی دگرش آوا به ریخت دریوش بر خود نهاده باشند و سپس در گذر زمان دریوش به درویش دگرش یافته، واژه ی دریوزه نیز از آن ساخته شده باشد.
در شاهنامه درباره ی ساسان پور دارا ( داریوش سوم ) اینگونه آمده:
چو دارا به رزم اندرون کشته شد/همه دوده را روز برگشته شد
پسر بُد مر او را یکی شادکام/خردمندو جنگی و ساسان به نام
پدر را بدانگونه چون کشته دید/سر بخت ایرانیان گشته دید
از آن لشکر روم بگریخت اوی/به دام بلا برنیاویخت اوی
به هندوستان در، بزاری بمرد/ز ساسان یکی کودکی ماند خرد
برین هم نشان تا چهارم پسر/همی نام ساسانش کردی پدر
شبانان بُدندی و گر ساربان/همه ساله با درد و رنج گران
برپایه شاهنامه که با کارنامه اردشیر پاپکان همسو است پنجمین ساسان، شبان پاپک بوده که در پی یک خواب شگفت و با آگاهی پاپک از تبار کیانیِ ساسان، دخترش را به پیوند ساسان درمی آورد و اردشیر از او زاده شده که پایه گذار شاهنشاهی ساسانی می گردد.

درویش به معنای عارف و زاهد
سالان
معنی بسیار زیبایی داره و واژهایرانی هم هست ولی افسوس ک در جامعه نوین یافت نمیشود کسی نام فرزندش را درویش بگذارد
ایش / ویش ( wish لاتین ) که در ایشالله ( ایش الله ) / اندیشه ( اند ایشه ) /خویش ( خ ویش یا خ ایش = خیش ) میبینیم به چمار دعا و خواستن است و حتی همین خواستن = خ واستن یاخ ویستن است که ویست همان واسه یا برایه می باشد . . . . به سادگی میتوان فهمید درویش = اندر ویش بوده و به کسی یا چیزی گفته می شود که بدنبال دعا یا فضل بوده - همانطور که آخوند به کسی که زیاد خوانده باشد گفته می شود. . . یا پاپ به کسی گفته می شود که پدر مردم باشد یعنی پدر همه مردم یا جامعه و از همینرو به چیی که بین همه فراگیر یا همکانی شده باشد باب گفته می شود و باب یا موضوع مورد همگانی شده همان پاپ است یعنی چیی که بین مردم رواج دارد یا همان مد شدن پس => باب شدن یعنی مد شدن و همگانی شدن و از همینرو به موضوعات مهم باب میگفتند ( در باب فلان مساله. . . . ) باب = پاپ = همگانی و رواج یافته یا مُد شده
...
[مشاهده متن کامل]

درویش = کسی که به دنبال بیشتر فهمیدن یا دعا کردن است.
آخوند = کسی که دنبال بیشتر خواندن است.
پاپ = کسی که در بین همگان و مردم محبویت و رواج دارد.
بابا = کسی که برای همه است ( همه خانواده )

یا حق
امروز از کنار یک درخت رد شدم که درخت به من گفت : سلام بر تو باد ای درویش پاک نژاد !
منابع• https://www.aparat.com/v/IexNX
هزار نکته ی باریک تر ز مو این جاست
نه هر که سر بتراشد، قلندری داند
تفاوت قلندر با درویش:
"قلندر" به فرقه ای از درویشان گفته می شد که در درویشی افراط می ورزیدند. درویشان که معمولاً موی سر و ریش خود را بلند نگاه می داشتند، قلندران برخلافِ آنها موی سر و حتی موی ابرو و مژگان و سبیل و ریش را می تراشیدند تا توجّهشان بیشتر به درونشان باشد!
...
[مشاهده متن کامل]

معنی بیت: هزار نکته ی باریکتر از مو در تبدیل شدنِ یک انسانِ معمولی به قلندرحقیقی و وارسته شدن وجود دارد تنها با تراشیدنِ موی سر و صورت امکان قلندر شدن میسّر نمی شود. باید خیلی از تعلّقاتِ دنیوی را از لوح دل و جان تراشید تا مبدّل به یک قلندر واقعی شد. قلندران واقعی تمام لذات دنیا رابه یک جو نمی خرند.

منابع• https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh177#comment-62964
در این دنیا اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی ( سعدی )
بر طبق شعر سعدی درویش شخصی است که در عین تنگدستی حس بی نیازی یا بهتر است بگوییم کم نیازی هم دارد.
تنکدست بی نیاز
صعلوک
سلام و درود خدمت تمامی دوستان و طالبان علم و نور و آگاهی، ، ،
هر که اسمی را برای فرزندانش انتخاب میکند، ، از روی عشق و خاطرات و ذهنیت گذشته و یا همفکری اهل منزل ( خانم یا شوهر، پدر ومادرای این دو، ، ، بعضی اوقات خواهرین و برادرین )
...
[مشاهده متن کامل]

در کل هر اسمی که بخواهد انتخاب شود با مصیبت و غم و اندوه که اینکار زیبارو نمیکند، ، آیا راضی میشه کسی اینکارارو بکند، ، ، خیر با عقل جور در نمی آید، ،
پس چطور خداوند منان، ، ایزد پاکدامنان، ، حضرت والا، ، خالق زیبای های هستی و کائنات، ، میآید نام فرزندش را مصیبت و گدا و. . . . . انتخاب کند، ،
درویش در یک کلام بمعنی ::عاشق و شیدا،
حال میاییم نگاه میکنیم به دیده هامون در قدیم در خیابانه ( امروزه رفت و آمد دراویش و سیرسلوکشان در خیابانها ، ، قدغن کرده اند، پس دراویش مولا خطر دارن برای مردم😔😔، نمی دانم مردم یا . . . . ، ) .
آنها طی طریقتی که دارن نزد پیر خانقاه ، ، باید این دوره رو بگذرونن، ، که هر دیده ای ، یک نفسی دارد، و هر سیروسلوکی، سروسامانی دارد، ) ، یا هو یا علی مددددد،
به اسمهای که پدران و مادرانتان برایتان انتخاب کردن وفادار باشید و به معنای واقعی کلمه پی آن بروید، ، ،
حق است خالق یکتا، ،

در زبان کوردی
درویش از دو جز تشکیل شده
در ویش
در ، همان معنی یا همان کلمه فارسی دَر است
ویش یعنی خود، خویشتن ، نفس
درویش به معنی ( در خود ) است
ویم =خودم
ویت=خودت
ویش=خودش
ویما=خودمان
ویشا. . . . . .
صوفیانی که در زمان گدشته حضرت علی ( ع ) را همپایه خدا دانسته و میپرستیدند.
رهرو، سالک، صوفی، عارف، قلندر، بی چیز، بی نوا، تهیدست، عایل، فقیر، مفلس، نیازمند، زاهد، عزلت گزین، گوشه نشین، معتکف، خاکی
یه معنای فقیر و نیاز مند
اما از نظر دینی
به معنای نیازمند اما به خدا و یک آدم بسیار پاکدل و مومن که به امر خداوند گوش فر ا می دهد و تنها خداوند است که برایش مهم است.
خوشا آنان که دائم در نماز اند . . . . . . . . . .
یا حق
هو هو هو هو
ای یار ! ای یار ! یاری ! یاری! ای امان ای یار ! ای امان ای یار !
منابع• https://www.youtube.com/watch?v=XdqUWE1efMc
کتاب داستان گلستان سعدی جندقیان
درویش یا دِوریش = خالق یا مبتکر میدان ومحافل دایره ای شکل وگرداگر مجلس شور تعزیه وعزای پیشوایان اسلام بالاخص امام حسین ع یا مجلس شعف وشادی بالاخص بعثت رسول اکرم ص واعیاد شریف وشارح مجسم تصویر مکتب اسلام واحیای سنت توحیدی وبطور مجازی وغیرحقیقی درویش یعنی سائل.
...
[مشاهده متن کامل]

دورتا دور درویش را بگیرندسائلان حقیقت
همه گدای معرفت ومیزبان عاشق طریقت
هرکه عاشق گشت ازبهره ی دنیا تهی گشت
نیکوترین ثروت عارف چیست جز تهیدستی

آنچه تمام متخصصین حوزه ادبیات فارسی یا ادبیات عرفانی وادبیات عرب در زمینه معنی کلمه درویش بیان داشته اند همه توصیف ناقص یا بخشی و معاصری زمان حیاتشان بوده و جزئی ازکل بوده و معنی جامعی نیست
زیرا درویش کلمه فارسی است و از نظر لغوی ونه ازنظر معنایی ربطی به کلمه تصوف عربی ندارد که برخی ها مخالف وموافق تصوف روایت نقل کرده و با آن درویش راهم نهی یا تایید نموده اند واین نگرش اشتباه باید اصلاح شود. اما اصل کلمه درویش بصورت ( ( دوریش، دوریشان ( دور= یعنی دورمحیطی ) ، کسانی که مردم دورتا دورایشان در مقاطعی ومناسبتهایی درمحافلی گردهم می آمدند و وصف پیشوایان دینی یا توصیه آنها را مردم از زبانشان می شنیدند متقن است ولی عده ای ازاین دوریشان چون این کار رابعنوان شغل دائم خود انتخاب می کردند ازمعاش زندگی غافل گشته به قناعت گذران زندگی داشتند یا از تفضلات وتنعمات مردم درقبال دعا برای رفع حاجاتشان مساعدت می گرفتند و وقتی مشتری محفل خود رانمی یافتند به ریاضت وزهد وعزلت عارفانه می پرداختندتا فرج دیگری برسد بنابراین گاهی تهیدستی غلبه می کرد ومجبور به سوال= درخواست معاش می نمودند و نمی توانستند سلک وروش خود را ترک نمایند چون خبرگی کار و حافظه اشعار وتوصیفهای شکوهمندشان روبه افول می نهید لذا مجبوربه ادامه آن تا آخرعمربودند. اما به مرور زمان کلمه دوریش یا دوریشیان به جهت تسهیل درگفتار به درویش ودراویش ودرویشیان متغییرگشت وسنداین سخن این است که در عهد اَموی، پارسیان درویش را ( ( دِوریش ) ) می گفته اند واین سندبسیار قدیمی درتاریخ مکتوب نیست وسینه به سینه منتقل شده است وچون کار دِوریشی با ورود اسلام به ایران وارد شده بین آن وتصوف عربی هم خلطی ایجاد شده و یک مجموعه ای از توهمات وتراکمات وتضادهای غیرقابل تفکیک شکل گرفته است و ابهام زدایی ازاین امربرهمگان بسته شده وهرگونه نظریه دادن درباره آن باعث موضعگیریهای افراد ذی نفع می شود وپاسخ گویی درمورد آن پرازابهامات است وصدور هرگونه رای درباره این افراد می تواند %۱۰۰ غلط یا درست باشد لذا ترک این فعل برهمگان واجب است وطبق گفتار معصومین ع برآنچه درآن علم ندارید سکوت کنید . یعنی کار را بدتر ازبد
...
[مشاهده متن کامل]

نکنید. لذا پاسخ دادن به هرگونه سوال درباره درویشان باب اتهام زنی مثبت یا منفی را می گشایدو گِره گشانیست وسری که درد نمی کند نباید دستمال بست. وآنچه در وصف درویش دراین مقوله گفته شد یک درصد از صددرصد است حکم یا برهان قاطع بلاعزل نیست.

عارف و قانع
درویش:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " درویش" می نویسد : ( ( درویش در پهلوی دریوش driyōš بوده است ریختی در پارسی ، نزدیک به ریخت پهلوی واژه ی دریوز است و در یوزه که در معنی گدایی به کار برده می شود . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( یکی هفته زین گونه بخشید چیز
چنان شد که درویش نشناخت نیز. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 327. )
در زبان ترکی به درویش، دُؤریش گفته می شود. دؤریش از دو بخش تشکیل شده است. دؤر یعنی گشت و دوره گردی و ایش در زبان ترکی یعنی: کار و عمل. و روی هم رفته یعنی کسی که کارش دوره گردی و دریوزگی می باشد.

فقیر ، نیازمند
قلندر، رهرو، سالک، صوفی، عارف، بی چیز، بی نوا، تهیدست، عایل، فقیر، مفلس، نیازمند، زاهد، عزلت گزین، گوشه نشین، معتکف، خاکی
فقیر
گدا
تهی دست
خالی دست
بینوا
کسی که به اندک مایه دنیا راضی باشد.
خدا پرست مومن
قلندر
فقیر
تهی دست
بینوا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس