دست من و زلف یار حاشا
بر خویش دروغ بسته بودم.
کمال خجندی ( از آنندراج ).
به مرگ غیر باشد عالمی خوشحال و من غمگین که می ترسم دروغی بسته باشد از برای او.
باقر کاشی ( از آنندراج ).
- دروغ بربستن ؛ دروغ بستن. تهمت. نسبت دروغ دادن. اسقاط. اشراب.الحاد. تسقط. تهمة. شرب. عَبط. عَضة. ( از منتهی ا لارب ).