دروشت

لغت نامه دهخدا

دروشت. [ ] ( اِ ) تیر باشد. ( لغت فرس اسدی ) :
ای مسلمانان زنهار ز کافر بچگان
که به دروشت بتان چگلی گشت دلم.
عماره.
مرحوم دهخدا در یادداشتی با علامت تردید و استفهام آن را از دروشتن به معنی درو کردن دانسته و گشت را نیز «کِشت » ضبط کرده و چنین نوشته است : این شعر را در فرهنگها برای دروشت به معنی تیر شاهد آورده اند وکشت را هم گشت ضبط کرده اند.

دروشة. [ دَرْ وَ ش َ ]( ع مص ) کار درویشان را کردن. ( از اقرب الموارد ). درویشی. تَدَروُش. ( از اقرب الموارد ) : نشاء فقیراً و سلک طریق المشیخةو الدروشة فطاف البلاد و زار مرقدالشیخ عبدالقادر الکیلانی. ( خلاصةالاثر ). و رجوع به درویش و درویشی شود.

پیشنهاد کاربران

دروشت و بیز درفش باشد بیز است و نه تیر
ای مسلمانان زنهار ز کافر بچگان
که به دروشت بتان چگلی کشت دلم.

بپرس