درودگر

/dorudgar/

مترادف درودگر: دروگر، نجار

معنی انگلیسی:
cabinetmaker, carpenter

لغت نامه دهخدا

درودگر. [ دُ گ َ ] ( ص مرکب ) نجار، و این مأخوذ از درودن است که چوب و زراعت قطع کردن باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ). درودکار. ( ناظم الاطباء ). درگر. کسی که اسباب و آلاتی از چوب می سازد و به عربی نجار گویند. ( لغات فرهنگستان ). اسکاف. دُعمی . فَیتَق. فَیتَن. ( از منتهی الارب ). کتکار. لتگر. ( از برهان ). نهام [ ن َ / ن ِ / ن ُ ]. نهامی [ ن َ / ن ِ / ن ُ ]. ( از منتهی الارب ) : درودگر بازرسید. ( کلیله ودمنه ). بوزینه ای درودگری را دید. ( کلیله و دمنه ).
کرسیی کش درودگر سازد
هرچه پستر لطیف تر سازد.
امیرخسرو دهلوی.
مدماک ؛ رشته درودگر که وقت تراشیدن چوب بدان خط کشد. ( از منتهی الارب ). || بوعلی سینا این کلمه راظاهراً به معنی بنّا بکار برده و در جای دیگر بدین معنی دیده نشد : و اما آنچه بیرون از چیز بود یا آن علت بود که چیز از بهر وی است یا نه آن بودکه چیز از بهر وی است ، و لکن آن بود که از وی است وپیشین را علت غائی خوانند و علت تمامی خوانند چون پوشیدگی که علت خانه است که اگر سبب پوشیدگی نبودی خانه موجود نبودی و دیگر را علت فاعلی خوانند چون درودگر خانه را و همه علتها را غایت ، علت کند که اگر صورت غایت اندر نفس درودگر نیستی وی درودگر نشدی و کار نکردی و صورت خانه موجود نیامدی و گل عنصر خانه نکردی. پس سبب همه سببها، آنجا که غایت بود غایت بود. ( دانشنامه علائی چ احمد خراسانی ص 100 ).

فرهنگ فارسی

نجار، چوب ترا ، کسی که پیشه اش ساختن اسباب است
و این ماخوذ از درودن است که چوب و زراعت قطع کردن باشد درود کار کسی که اسباب و آلاتی از چوب می سازد و به عربی نجار گویند
( صفت ) کسی که شغلش ساختن آلات چوبی است نجار چوب تراش .

فرهنگ معین

( ~. گَ ) (ص . ) نجار.

فرهنگ عمید

کسی که پیشه اش ساختن اسباب و آلات چوبی است، درگر، نجار، چوب تراش.

مترادف ها

carpenter (اسم)
نجار، درودگر

فارسی به عربی

نجار

پیشنهاد کاربران

نجاری در تورکی استانبولی ، مارانقوز و دورگرلیق است. و فکر می کنم. کلمه درودگر از دورگرلیق تورکی برداشته شده است.
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

درودگردرودگردرودگردرودگر
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی درودگر از ریشه ی واژه ی درودن فارسی هست
درودگردرودگردرودگردرودگر
بُنواژه ی دِرُودن ( derowdan ) به چم دِرو کردن است.
دِرو ( derow )
درو کردن= بریدن، قطع کردن
دِرُودگر ( derowdgar ) = برشگر، چوببُر، نجار.
پس باید دانست که واژه ی دِرُودگر از دِرو ( =برش ) بدست آمده و پیوندی با دُرود ( =درست، سلام ) ندارد.
بنام بی نام او
معانی دیگر درود
برداشت نیکو از درو کردن، دو رود آگاهی مثبت و منفی ین و یانگ، دو رود بهشتی آگاهی مطلق شیرو عسل
درود گر یعنی گرداننده محصول
به معنی برداشت کننده و شکل دهنده
جسارت بنده را ببخشید
بهی
15 / 9 /1402
درود از معنای دیگر یعنی برکت کشت و هر چیزی درو کرده ای
نیکی جمع کردن، کاشتن و حالا برداشتن
دورود به معنی دو رود خانه عسل و شیر بهشتی
یا همان آگاهی ناب و ادراکی هم هست
دو رود
درود به منی آگاهی منفی و مثبت الهی یا همان یانگ و ین هم هست
...
[مشاهده متن کامل]

جهت رشد و روشن شدن و اشراق
سپاس
بهی 15/9/1402

نجار :کسی که وسایلای چوبی درس میکنه ( =
نجار
نجار
چوب بُر
چوب تراش