فرستم درود فرستاده اش
گزین گزینان آزاده اش.
فردوسی.
سه دیگر بپیمود راه درازدرودش فرستاد و برگشت باز.
فردوسی.
پس آمد بدان جای نیکان فرودفرستاد نزدیک ایشان درود.
فردوسی.
سپه چون گذر کرداز آن سوی رودفرستاد از آن پس به هرکس درود.
فردوسی.
سپهدار با گرز و با گبر و خودبه لشکر فرستاد چندی درود.
فردوسی.
حیف است سخن گفتن با هرکس از آن لب دشنام به من ده که درودت بفرستم.
سعدی.
به مستان نوید سرودی فرست به یاران رفته درودی فرست.
حافظ ( از آنندراج ذیل درود ).