دروان

لغت نامه دهخدا

دروان. [ دَرْ ] ( ع اِ ) بچه کفتار از ماده گرگ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

دروان. [ دَرْ ] ( ص مرکب ) دربان.حاجب. بواب. ( آنندراج ). پاسبان در. ( ناظم الاطباء ).

دروان. [ دِ رَ ] ( نف ، ق ) در حال دِرو. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). در حال درو کردن.

دروان. [ دَرْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران واقع در 32 هزارگزی شمال کرج ، با 1026 تن سکنه. آب آن از رود محلی و چشمه سار تأمین می شود و راه آن ماشین رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

دروان. [ دَرْ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع در 25 هزارگزی جنوب باختری اسدآباد و یک هزارگزی گاوگدار. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ فارسی

ده کوچکی است از دهستان افشار بخش اسد آباد شهرستان همدان واقع در ۲۵ هزار گزی جنوب باختری اسد آباد و یک هزار گزی گاو گدار
( اسم ) ۱ - آنکه دم در خانه بزرگان نگهبانی دهد نگهبان در حاجب قاپوچی . ۲ - حارس نگهبان . یا دربان فلک ۱ - آفتاب . ۲ - ماه .

فرهنگ عمید

= دربان

گویش مازنی

/dar vaan/ دربان

دانشنامه عمومی

روستای دُروان یا دوروان روستای زیبا و ییلاقی دروان از توابع بخش مرکزی شهرستان کرج و استان البرز می باشد. اهالی روستا زبان پهلوی اشکانی، گویش کرجی را با گویشی نزدیک به طالقانی و مازندرانی صحبت می کنند. [ ۱]
در ادبیات فارسی دُر به معنای مروارید است و وان هم در ادبیات کهن پارسی به معنای نگهبان است. در نتیجه نام این روستا به معنی نگهبان مروارید است. [ ۲]
محصولات عمده کشاورزی این روستا گردو و آلبالو و گیلاس، ازگیل ، سیب و سماق می باشد
این روستا دارای شش طایفه و فامیلی بزرگ به نام های جمشیدی نریمانی گودرزی سرحدی ساسانی حشمدار است که همه با هم نسبت های فامیلی دارند. تعداد اهالی این روستا در شهر کرج حداقل به هزار و صد خانوار می رسد. حدودا دُروانی های داخل کرج جمعیتی پنج هزار نفری دارند.
• پژمان جمشیدی
عکس دروان
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس