دروا گردیدن. [ دَرْ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب )دروا شدن. برپا گردیدن. بپا خاستن : شَظی ̍؛ دروا گردیدن هر دو دست و پای مرده. ( از منتهی الارب ). رجوع به دروا شدن شود. || پراکنده شدن : امشاخ ؛ پراکنده و دروا گردیدن ابر از هوا. ( از منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
دروا شدن بر پا گردیدن بپا خاستن شظی پراکنده شدن امشاخ پراکنده و دروا گردیدن ابر از هوا