دهد نغمه ای ناله زار را
که ناهید درهم کند تار را.
ظهوری ( از آنندراج ).
گاه گاهی کز هجوم عیش یاد غم کنم گریه را شاداب سازم خنده را درهم کنم.
طالب آملی ( از آنندراج ).
تلحیج ، لَحْوَجَة؛ درهم کردن و آمیختن خبری را و آشکار کردن خلاف آنچه در دل است. ( از منتهی الارب ).