درهم زدن

لغت نامه دهخدا

درهم زدن. [ دَ هََ زَ دَ ] ( مص مرکب ) به هم پیوستن.
- دست درهم زدن ؛ دست به دست هم دادن. دست خودرا به دست دیگری اتصال دادن :
دست درهم زده چون یاران در یاران
پیچ در پیچ چنان زلفک عیاران.
منوچهری

فرهنگ فارسی

به هم پیوستن

پیشنهاد کاربران

بپرس