درهم ریختگی

/darhamrixtegi/

معنی انگلیسی:
clutter, squalor, tumult, untidiness
perturbation

مترادف ها

bewilderment (اسم)
ژولیدگی، حیرت، بهت، گیجی، اغتشاش، سرگشتگی، سردرگمی، درهم ریختگی، بی ترتیبی، تحیر

huddle (اسم)
درهم ریختگی، ازدحام، اجتماع افراد یک تیم، کنفرانس مخفیانه

clutter (اسم)
درهم ریختگی، درهم و برهمی

فارسی به عربی

تلملم , حیرة , فوضی

پیشنهاد کاربران

قاراشمیش
تیره بازار. [ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) اوضاع برهم. بدبختی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . آشفتگی. درهم ریختگی اوضاع اجتماعی :
به لشکر چنین گفت پس پهلوان
که ای نامداران روشن روان
چو خواهید کایزد بود یارتان
...
[مشاهده متن کامل]

کند روشن این تیره بازارتان
کم آزار باشید و هم کم زبان
بدی را مبندید هرگز میان.
فردوسی.
آشفته بازار

بپرس