درهم دریدن ؛ بکلی متلاشی کردن :بگفت این و شمشیر کین برکشیدسرا پای او پاک درهم درید. فردوسی.درهم دریدن ؛ از هم جداکردن. از هم دور کردن :همه قلبگه پاک درهم دریددرفش سپهدار شد ناپدید. فردوسی.+ عکس و لینک