درنگیدن


معنی انگلیسی:
delay, to tinkle

لغت نامه دهخدا

درنگیدن. [ دِ رَ دَ ] ( مص ) درنگ کردن. ثبات و آرام ورزیدن. ( برهان ). آرام گزیدن. ثبات ورزیدن. ( آنندراج ). ثابت ماندن. ( ناظم الاطباء ). || تأخیر کردن. ( برهان ). دیری کردن. ( ناظم الاطباء ). || توقف کردن. ماندن. متوقف شدن. ( ناظم الاطباء ). || آرامیدن. ( ناظم الاطباء ).

درنگیدن. [ دَ / دِ رَ دَ ] ( مص ) به بانگ درآمدن. ( ناظم الاطباء ). صدا کردن تار و ساز و گرز و شمشیر. ترنگیدن. و رجوع به درنگ [ دَ / دِ رَ ] شود.

فرهنگ فارسی

درنگ کردن
به بانگ در آمدن صدا کردن تار و ساز و گرز و شمشیر ترنگیدن

فرهنگ معین

(دِ رَ دَ ) (مص ل . ) درنگ کردن .

فرهنگ عمید

۱. درنگ کردن.
۲. دیر کردن.
۳. توقف کردن، بازایستادن.

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی

زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

درنگیدندرنگیدندرنگیدندرنگیدن
درنگیده= تاخیری

بپرس