درنگیدن


معنی انگلیسی:
delay, to tinkle

لغت نامه دهخدا

درنگیدن. [ دِ رَ دَ ] ( مص ) درنگ کردن. ثبات و آرام ورزیدن. ( برهان ). آرام گزیدن. ثبات ورزیدن. ( آنندراج ). ثابت ماندن. ( ناظم الاطباء ). || تأخیر کردن. ( برهان ). دیری کردن. ( ناظم الاطباء ). || توقف کردن. ماندن. متوقف شدن. ( ناظم الاطباء ). || آرامیدن. ( ناظم الاطباء ).

درنگیدن. [ دَ / دِ رَ دَ ] ( مص ) به بانگ درآمدن. ( ناظم الاطباء ). صدا کردن تار و ساز و گرز و شمشیر. ترنگیدن. و رجوع به درنگ [ دَ / دِ رَ ] شود.

فرهنگ فارسی

درنگ کردن
به بانگ در آمدن صدا کردن تار و ساز و گرز و شمشیر ترنگیدن

فرهنگ معین

(دِ رَ دَ ) (مص ل . ) درنگ کردن .

فرهنگ عمید

۱. درنگ کردن.
۲. دیر کردن.
۳. توقف کردن، بازایستادن.

پیشنهاد کاربران

بپرس