بیاور بدین مرد جنگی سپار
درنگی مکن زود اکنون بیار.
فردوسی.
تکذیب ؛ درنگی نکردن. کلأ؛ درنگی کردن و پس ماندن وام. هنبتة؛ سستی و درنگی کردن. ( از منتهی الارب ). || بطی کردن. کند کردن. || اقامت کردن. وقف کردن : ندانی که من در اقالیم غربت
چرا روزگاری بکردم درنگی.
سعدی.
صرم ؛ درنگی کردن و انتظار نمودن نزد کسی. ( از منتهی الارب ).