درنگ برامدن

پیشنهاد کاربران

درنگ برآمدن ؛ زمانی چند سپری شدن. مدتی گذشتن. مدتی طول کشیدن :
همی زد سرش را بر آن کوه سنگ
چنین تا برآمد زمانی درنگ.
فردوسی.
شب و روز بد بر گذرگاه جنگ
برآمد بر این نیز چندی درنگ.
فردوسی.
...
[مشاهده متن کامل]

میان بست رستم در آن کار تنگ
بر این برنیامد فراوان درنگ.
فردوسی.
نیا نامزد کرد شویش پشنگ
بدوداد و چندی برآمد درنگ.
فردوسی.
گرفتش به آغوش در شاه تنگ
چنین تا برآمد زمانی درنگ.
فردوسی.

بپرس