( درنگ آوریدن ) درنگ آوریدن. [ دِ رَ وَ دَ ] ( مص مرکب ) درنگ آوردن. دست به دست کردن. به تأخیر و تعویق انداختن. || عمر کردن. دیر زیستن : درنگ آوریدی تو از کاهلی سبب پیری آمد وگر بددلی.
فردوسی.
رجوع به درنگ آوردن شود.
فرهنگ فارسی
( درنگ آوریدن ) درنگ آوردن دست به دست کردن به تاخیر و تعویق انداختن عمر کردن دیر زیستن