درمکه

لغت نامه دهخدا

( درمکة ) درمکة. [ دَ م َ ک َ ] ( ع مص ) دویدن و نزدیک نهادن گامها را. ( از منتهی الارب ).دویدن و عَدْو. ( از اقرب الموارد ). || نیکو و هموار گردانیدن بنا را. || شکستن شتران حوض آب را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
درمکه. [ دَ م َ ک َ / ک ِ ] ( اِ ) نان میده که سفید باشد. ( آنندراج ) ( غیاث از شرح نصاب ). و رجوع به درمک شود.

فرهنگ فارسی

نام میده که سفید باشد

پیشنهاد کاربران

بپرس