درمانده کردن


معنی انگلیسی:
demoralize, desolate, disorient, frustrate, prostrate

لغت نامه دهخدا

درمانده کردن. [ دَدَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مانده کردن. عاجز کردن. ناتوان ساختن. اًعضال. اًعیاء. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

مانده کردن عاجز کردن ناتوان ساختن

پیشنهاد کاربران

دیوار کسی را کوتاه ساختن ؛ عاجز و زبون گردانیدن. ( آنندراج ) . ضعیف ساختن و ناتوان کردن. ( ناظم الاطباء ) .

بپرس