درمانده

/darmAnde/

مترادف درمانده: بدبخت، بیچاره، حیران، خسته، دردمند، سرگشته، عاجز، فرومانده، کوفته، متحیر، مستاصل، مضطر، ناتوان، وامانده

معنی انگلیسی:
beaten, desolate, forlorn, helpless, overpowered, stuck up, insolvent, to be distressed, castaway

لغت نامه دهخدا

درمانده. [ دَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) پریشان. تنگدست. بی کمک. عاجز. ناچار. ( ناظم الاطباء ). ناتوان افتاده. از کار افتاده. رنجور. ازپاافتاده. فرومانده. حسیر. قردم. کلیل. ( منتهی الارب ). لهیف. محصر. ( دهار ). مسکین. مضطر. مفهوت. مُلْجاء. ( منتهی الارب ). مَندور. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). نأناء. نأناء. نؤنؤ. ( منتهی الارب ). دهار. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
جوینده را نویدی خواهنده را امیدی
درمانده را نجاتی درویش را نوائی.
فرخی.
سه روز میان ایشان حرب قایم گشت تا عاقبت درمانده شدند و حصار بدادند. ( تاریخ سیستان ). چاره ای ساخت چنانکه محبوسان و درماندگان سازند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 431 ). من مردیم پیر شده و چشم و تن درمانده و مشاهده نتوانم کرد. ( تاریخ بیهقی ص 490 ). رشید را که مایه عمر به آخر رسیده و آن تن درمانده به تن خویش حرکت باید کرد. ( تاریخ بیهقی ص 429 ). درماندگان محال بسیار گویند. ( تاریخ بیهقی ).
هرچند که بی رفیق و یارم
درمانده خلق روزگارم.
ناصرخسرو.
شادان شده ای که من به یمگان
درمانده و خوار و بی زوارم.
ناصرخسرو.
در کار خویش عاجز و درمانده نیستم
فضل مرا بجمله مقرند خاص و عام.
ناصرخسرو.
آنها که ندانند ز فعل بد اینها
درمانده و دل خسته و با درد و عنااند.
ناصرخسرو.
الیاس در دریاها است تا درماندگان را یاری کند. ( قصص الانبیاء ص 197 ).
بس عاجز و درمانده و بس کوفته چون من
کز چنگ بلا زود به فرّ تو رها شد.
مسعودسعد.
دل خواست عشقش از من و دادم به اضطرار
درمانده کارها کند از اضطرار خویش.
ادیب صابر.
در غم آن لعبت یوسف جمال چَه ْزنخ
شد دلم درمانده چون یوسف به چاه بی رسن.
سوزنی.
خود صبر ز بُن بکار درمانده تر است
احسنت زهی صبر چو شمشیر خطیب.
عمادی.
نالنده فراقم وز من طبیب عاجز
درمانده اجل را درمان چگونه باشد.
خاقانی.
هر کجا اسبی ، با بارخری درمانده است
هر کجا شیری از زخم سگی ممتحن است.
؟ ( از تاج المآثر ).
مسلم کسی را بود روزه داشت
که درمانده ای را دهد نان و چاشت.
سعدی.
بفرمود صاحب نظر بنده رابیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پریشان تنگدست بی کمک ناچار
( اسم ) بیچاره عاجز . فرومانده . جمع درماندگان .

فرهنگ معین

(دَ دِ ) (ص مف . ) ناتوان ، فرومانده . ج . درماندگان .

فرهنگ عمید

بیچاره، ناتوان، عاجز.
۲. فقیر، بی چیز.

فرهنگستان زبان و ادب

{helpless} [روان شناسی] ویژگی فرد دچار درماندگی

واژه نامه بختیاریکا

لَو حشک و دل تنگ

دانشنامه عمومی

درمانده (ترانه). «درمانده» ( به انگلیسی: Basket Case ) ترانه ای از گروه راک گرین دی است. این یکی از قطعه های سومین آلبوم استودیویی گروه با نام دوکی ( ۱۹۹۴ ) بود که در اوت همان سال در قالب سومین تک آهنگ آن آلبوم هم منتشر شد.
«درمانده» در زمان انتشارش در ایالات متحده برای ۲۴ هفته جزو پرفروش ترین ترانه های آلترناتیو بود[ ۵] و به مدت ۵ هفته صدرنشین آن جدول بود. [ ۶] این ترانه باعث شد گرین دی در مرکز توجه ها قرار بگیرد[ ۷] و با وجود محتوای تاریکش یکی از موفق ترین قطعه های آلبوم دوکی بود. [ ۸] «درمانده» یکی از قطعه های تأثیرگذار پاپ پانک و پاور پاپ به شمار می آید که تا مدت ها بسیاری گروه های دیگر مانند بلینک - ۱۸۲ سعی در تقلید و ساخت آثاری مانند آن داشتند. [ ۹] [ ۶]
«درمانده» ترانه ای در مورد اختلال ترس است. به گفتهٔ بیلی جو آرمسترانگ ( ترانه سرا و خواننده ) او سال های متمادی از این مشکل رنج می برده و فکر می کرده دارد عقلش را از دست می دهد. پیش از آن که آرمسترانگ بفهمد این حال بد یک اختلال عصبی است، سعی می کرده با ترانه نوشتن احساساتش را در مورد آن توضیح بدهد. [ ۱۰]
عکس درمانده (ترانه)

درمانده (فیلم). درمانده ( انگلیسی: Helpless; کره ای:  화차 ) یک فیلم دلهره آور روان شناختی سال ۲۰۱۲ کره جنوبی بر پایه رمان پرفروش All She Was Wort ( 火車؟ ) اثر نویسنده ژاپنی می یابه می یوکی است. [ ۲] [ ۳]
داستان فیلم درمورد مردی است که به دنبال نامزدش که بی هیچ ردی ناپدید شده است می گردد. [ ۴] [ ۵] [ ۶]
عکس درمانده (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

forlorn (صفت)
متروکه، متروک، بی چاره، بی کس، درمانده

helpless (صفت)
سرگردان، بی چاره، فرومانده، درمانده، مورد حمایت، نا گزیر، زله

فارسی به عربی

عاجز , یائس

پیشنهاد کاربران

پــــامـــس
باسلام
انقدری مترادف در ابتدای صفحه هست که به قسمت های دیگر و سایت های غیر رجوع نشود!
•باتشکر فراوان از شما و بقیه دوستان دانشور
ناگزیر
تنگ چاره . [ ت َ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) کسی که راههای چاره بر او مسدود و سخت مشکل باشد. درمانده . گرفتار سختیهای صعب و دشوار. که چاره بر او تنگ است :
ای بِرّ تو رسیده به هر تنگ چاره ای
از حال من ضعیف براندیش چاره ای .
رودکی .
رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
برای مثال مورچه های تازه موتولد شده برهنه و درمانده هستند
بامس
زار
زمین گیر
پامس

بپرس