درماش

لغت نامه دهخدا

درماش. [ دُ ] ( اِ مرکب ) مروارید درشت به اندازه ماشی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- اختلاط ماش به درماش ؛ ممزوج و مشتبه کردن ناچیزی به چیزهای گرانبها و نفیس. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

مروارید درشت بانداز. ماشی

پیشنهاد کاربران

از مصدر درماشماخ با سکون حرف دال یعنی، چار پنجولی بالا رفتن. آویزان شدن از دیوار یا درخت و بالا رفتن. چارپنجولی بالا برو:درماش
چارپنجولی بالا رفتم:درماشدم.

بپرس