می آرد شرف مردمی پدید
آزاده نژاد از درم خرید.
رودکی.
خاقانی آن اوست غلام درم خریدبفروشدش به هیچ که ناید پسند او.
خاقانی.
بدین دو خادم چالاک رومی و حبشی درم خرید دو خاتون خرگه سنجاب.
خاقانی.
تا بر درش به داغ سگی نامزد شدیم گردون درم خرید سگ پاسبان ماست.
خاقانی.
- درم خرید کسی ( چیزی ) کردن ؛ زر خرید او کردن. بنده او ساختن : مگر معامله لااله الااﷲ
درم خرید رسول اللَّهت کند به بها.
خاقانی.
خود را درم خرید رضای خدای کن دامن از این خدای فروشان فرونشان.
خاقانی.