درقله

لغت نامه دهخدا

( درقلة ) درقلة. [ دَ ق َ ل َ ] ( ع مص ) بشتاب رفتن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پایکوبی نمودن. ( از منتهی الارب ). رقص. ( اقرب الموارد ). || گشاده گام رفتن. گشاده گام رفتن به ناز و خرامیدن. ( از منتهی الارب ). تبختر. ( اقرب الموارد ). || رام و فرمانبردار گردیدن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

درقلة. [ دِ رَ ل َ ] ( معرب ، اِ ) بازیی است مر طفلان را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بازیی است ایرانیان را و آن معرب است. ( ازذیل اقرب الموارد از لسان ). و رجوع به درکلة شود.

پیشنهاد کاربران