کسی که خواهد تا فضل تو بپوشاند
گو آفتاب درفشنده را به گل اندای.
فرخی.
بر آمد ز هامون به چرخ بنفش درفشنده هر سو درفشان درفش.
اسدی.
بر چشم آن کش دو دیده تباه کجا روشن آید درفشنده ماه.
اسدی.
بدینگونه بد تا درفشنده مهربگردید ده راه گرد سپهر.
اسدی.
درفشنده شمعی است این جان پاک فتاده در این ژرف جای مغاک.
اسدی.
درفشنده حوضی ز بلّور ناب بر آن راه بستند چون حوض آب.
نظامی.
جزیره یکی گشت پیدا ز دوردرفشنده مانند یک پاره نور.
نظامی.
چشمه درفشنده تر از چشم حورتا برد از چشمه خورشیدنور.
نظامی.
در او گنبدی روشن از زرّ ناب درفشنده چون گنبد آفتاب.
نظامی.
طلسمی درفشنده در وی پدیدشبانه در آن ژرف وادی رسید.
نظامی.
درفشنده تیغت عدوسوز باددرفش کیان از تو فیروز باد.
نظامی.
ترنگاترنگ درفشنده تیغهمه درقها را برآورده میغ.
نظامی.