درشکستن شب ؛ بیوقت شدن ، و شب از مواقع اعتدال خود گذشتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . پاسی از آن گذشتن یا از نیمه گذشتن :
سپهدار ترکان چو شب درشکست
میان با سپه تاختن را ببست.
فردوسی.
هر روزی به مزدوری رفتی و تا شب کار کردی و هرچه بستدی در وجه یاران خرج کردی ، اما تا نماز شام بگزاردی و چیزی بخریدی و بر یاران آمدی شب درشکسته بودی. یک شب یاران گفتند او دیرمیآید بیایید تا ما نان بخوریم و بخسبیم. ( تذکرة الاولیاء عطار ) .
... [مشاهده متن کامل]
سپهدار ترکان چو شب درشکست
میان با سپه تاختن را ببست.
فردوسی.
هر روزی به مزدوری رفتی و تا شب کار کردی و هرچه بستدی در وجه یاران خرج کردی ، اما تا نماز شام بگزاردی و چیزی بخریدی و بر یاران آمدی شب درشکسته بودی. یک شب یاران گفتند او دیرمیآید بیایید تا ما نان بخوریم و بخسبیم. ( تذکرة الاولیاء عطار ) .
... [مشاهده متن کامل]