درشتی نمودن. [ دُ رُ ن ُ / ن ِ / ن َ / دَ ] ( مص مرکب ) درشتی کردن. بسختی و تندی رفتار کردن. پرخاش کردن. تشدد کردن. شدت عمل نشان دادن. سختی و تندی از خود نشان دادن. ازدهاف. عُترسة. عنف [ ع ُ / ع َ / ع ِ ]. ( از منتهی الارب ) : چو پیروز با او درشتی نمود ندید اندر آن جنگ جز تیره دود.
فردوسی.
چو عاصم بر آن وقوف یافت بقایا و کسور اموال از اهل قم طلب داشت و با ایشان عنف و درشتی نمود. ( تاریخ قم ص 30 ). اًقماط؛درشتی نمودن در سخن. ( از منتهی الارب ).