راه ( ره ) دشوار ؛ راه صعب. صعب العبور. راه درشت. سخت گذار : ز رفتن سراسر سپه گشت کند از آن راه بیراه و دشوار و تند. فردوسی. کنون من به دستوری شهریار بپیمایم این راه دشوار خوار. فردوسی. ... [مشاهده متن کامل]
که چون بودی ای پهلوان زاده مرد بدین راه دشوار با باد و گرد. فردوسی. بسی راه دشوار بگذاشتم بسی دشمن ازپیش برداشتم. فردوسی. ز بهر آن جهان این توشه بردار که ره بی زاد باشد سخت دشوار. ناصرخسرو. خاصگان دانند راه کعبه جان کوفتن کاین ره دشوار مشتی خاکی آسان دیده اند. خاقانی. ره دوزخ خوش و نغز و وسیع است ره مینوست بس دشوار و ترفنج. روزبهان.