درشت اندام

/doroStandAm/

مترادف درشت اندام: تناور، عظیم الجثه، کوه پیکر

متضاد درشت اندام: لاغراندام

معنی انگلیسی:
husky, hefty

لغت نامه دهخدا

درشت اندام. [ دُ رُ اَ ] ( ص مرکب ) که اندامی درشت دارد. که اندام او کلان باشد. درشت بدن. درشت هیکل. جافی. حِضَجْم. خَطلاء. عَشز. عِظْیَر. عُکْبُرة. عِلْکِد. عِلْکِر. عَلْکَز. عَلَنْکَز. غَطْیَر. فدوکس. قَبَعْتَری ̍. قصاقص. قصقاص. کَعْبَرة. کَلِع. مَتن. مَکْنَئِب. حُضاجِم. حِضْجِم. درشت اندام سطبرگوشت. عَشَنْزَر. عَشَنْزَرة. سخت و درشت اندام و بزرگ از هر چیزی. عَشَوْزَن. مرد سخت و درشت اندام. غَضْفَر. غضنفر. درشت اندام درشتخوی. لُک . لَکیک. ملکَّک. درشت اندام پرگوشت. مَتانة. درشت اندام و سخت گردیدن مرد. هذلول ؛ اسب دراز درشت اندام. هضب ؛ سخت و درشت اندام توانا. هلوف ؛ مرد گران سنگ درشت اندام گران جان. هَمِر؛ درشت اندام فربه. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

که اندامی درشت دارد که اندام او کلان باشد درشت بدن درشت هیکل

واژه نامه بختیاریکا

کلوک

پیشنهاد کاربران

بپرس