درستی
/dorosti/
مترادف درستی: پاکی، حقیقت، صحت، صحت عمل، صدق، صواب
متضاد درستی: نادرستی
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی
برچسب ها: اسم، اسم با د، اسم دختر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
درشت است پاسخ ولیکن درست
درستی درشتی نماید نخست.
ابوشکور.
که میراث بود از شه کیقباددرستی بدان بد کیان را نژاد.
فردوسی.
تا نباشد به درستی چو یقین هیچ گمان تا نباشد بحقیقت چو عیان هیچ خبر.
فرخی.
نه پنهان بر درستیش آشکار است اثرهائی کز ایشان یادگار است.
نظامی.
هر آنکست که ببیند روا بود که بگویدکه من بهشت بدیدم براستی و درستی.
سعدی.
|| تصحیح. ( آنندراج ).- بدرستی ؛ یقیناً. حتماً. بیقین. بیشک :
گر باده از این خم بود و مطرب از این کوی
ما توبه بخواهیم شکستن بدرستی.
سعدی.
- درستی خواستن ؛ خبر صحیح طلبیدن : درستی خواست از پیران آن دیر
که بودند آگه از چرخ کهن سیر.
نظامی.
- درستی دادن از چیزی ؛ اطلاع صحیح دادن. به صحت آگهی دادن. مطلع کردن از روی حقیقت. خبر راست و حقیقی دادن : تن شیرین گرفت از رنج سستی
کزآن صورت ندادش کس درستی.
نظامی.
حدیث چشمه و سر شستن ماه درستی داد قولش را بر شاه.
نظامی.
- درستی داشتن ؛ صحیح بودن. راست بودن : نیارد در قبولش عقل سستی
که پیش عاقلان دارد درستی.
نظامی.
- درستی گفتار ؛ صدق سخن.( یادداشت مرحوم دهخدا ).- درستی یافتن ؛ مطمئن شدن. یقین کردن :
یافت درستی که من توبه نخواهم شکست
کرد چو صبح نخست روی نهان در نقاب.
خاقانی.
|| صحت. تندرستی. مقابل بیماری. سالمی. سلامت. سلامت مزاج. صحت تن. اندمال. التیام. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : درستی و هم دردمندی بود
گهی خوشی و گه نژندی بود.
فردوسی.
به عز اندر بماناد آن خداوندتنش را با درستی باد پیوند.
( ویس و رامین ).
سفر گر خوش نباشد با درستی بگو تا چون رود با درد و سستی.
( ویس و رامین ).
پس حاجت به آب بیشتر بود، که به دیگر چیزها، که نه به درستی از او بگزیرد و نه به بیماری. ( الابنیة عن حقائق الادویة ).کند کوژ پشتت رخ سرخ زرد
جوانیت پیری درستیت درد.
اسدی.
گرش ابر تیره ز دیده به اشک بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
درشتی نام دختر انوشیروان است که در حباله بهرام بود
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. درستکاری.
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
مترادف ها
کمال، درستی، تمامیت، امانت، راستی، بی عیبی
دقت، صحت، درستی
دقت، صحت، درستی، صراحت
کمال، دقت، صحت، درستی
صحت، درستی
صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تنفیذ
راست، درستی، حقیقت، صداقت، راستی، حقانیت، صدق
صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تایید اعتبار، معتبر سازی، تنفیذ
درستی، عدل، انصاف، عدالت، دادگستری، داد
صحت، درستی
درستی، امانت، صداقت، جلال، قدوسیت، درستکاری، دیانت، راستکاری، قابلیت امین
درستی، حقیقت، صداقت، بی ریایی
صحت، درستی، راستی، درستکاری، راستگری، صحت عمل
درستی، قانونی بودن، حقانیت، برحق بودن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
درستی: پنج دینار
( ( شنید این سخن پیر فرخ نهاد
درستی دو در آستینش نهاد ) )
یعنی: پیر نیک نهاد، سخن او را شنید و ده دینار به او داد.
( ( شنید این سخن پیر فرخ نهاد
درستی دو در آستینش نهاد ) )
یعنی: پیر نیک نهاد، سخن او را شنید و ده دینار به او داد.
راستی. حقیقت. فرهود. هوده مخالف بیهوده
در کتاب من زده خشونت
صحت عمل
پاکی، حقیقت، صحت، صحت عمل، صدق، صواب
متضاد درستی: نادرستی
متضاد درستی: نادرستی
درستی Accuracy : [اصطلاح اندازه گیری دقیق] برابر است با اختلاف سیگنال خروجی یک تجهیز اندازه گیری فشار با مقدار واقعی فشار ورودی. از آنجایی که هیچ اندازه گیری 100% دقیق نمی باشد مقادیر آن به صورت � میزان درستی بیان می شود. خطاهای مختلف مانند ( خطی بودن، هیسترزیس، تکرارپذیری و تغییر دما ) به درستی یک تجهیز اندازه گیری نسبت داده می شوند و معمولا با درصدی از محدوده رنج فشار ( %FS , �% FSO � ( نشان داده می شود.
... [مشاهده متن کامل]
نکته : تعریف درستی ( Accuracy ) و دقت ( Precision ) با یکدیگر متفاوت است.
... [مشاهده متن کامل]
نکته : تعریف درستی ( Accuracy ) و دقت ( Precision ) با یکدیگر متفاوت است.