درست مغربی

پیشنهاد کاربران

درست مغربی ؛ اشرفیی که از طلای کانی در مغرب بسازند. دینار خالص بی کم و کاست که از زر مغربی ساخته باشند. گویند در ملک مغرب کان طلایی است که طلای آن سرخ و بهتر می باشد. ( از غیاث ، ذیل مغربی ) : یک ذره از آن کیمیا بر درست آفتاب و ماه و ستارگان مالیدند مس وجودشان چون درستهای مغربی بر نطع آبگون آسمان تابان باشد. ( کتاب المعارف ج 1 ص 24 ) . اگر درست مغربی را ماه را بر طرف کمر جوزا ببینند کیسه طمع بردوزند. ( لباب الالباب ) . قادری که صدهزار درست مغربی از طبق زرین مشرق هر شب بر سر عالم و عالمیان نثار کند. ( از مقدمه مختارنامه عطار ) .
...
[مشاهده متن کامل]

چون صبح باز کرد دهان را به مدح تو
چرخَش درست مغربی اندر دهان نهاد.
کمال اسماعیل ( از آنندراج ) .
ز بیحسابی جودش از این سپس نبود
درست مغربی آفتاب در میزان.
رفیعالدین لنبانی ( از جهانگیری ) .

درست مغربی: سکه مغربی ، کنایه از خورشید .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۸۶ ) .