درزیگری

لغت نامه دهخدا

درزیگری. [ دَ گ َ ] ( حامص مرکب ) شغل خیاط. خیاطی. دوخت. ( ناظم الاطباء ). خیاطت. جامه دوزی. حَوْص. خیط. ( از منتهی الارب ). درزنگری. شغل درزی. و نیز محتمل است که صورت دگرگون شده درزنگری باشد. رجوع به درزنگری شود. ( یادداشت لغتنامه ) : از پس آدم نخستین کسی که قلم بر کاغذ نهاد او بود و دبیری و درزیگری دانست کردن و نخستین کسی که جامه دوخت و درزیگری نهاد وی بود [ ادریس ]. ( ترجمه طبری بلعمی ).
- درزیگری کردن ؛ دوختن. خیاطی کردن. ( ناظم الاطباء ). خیاطت.

فرهنگ فارسی

شغل خیاط خیاطی دوخت

فرهنگ عمید

خیاطی، حرفۀ خیاط.

پیشنهاد کاربران

بپرس