من زآن گُره گوشه نشین نی دردکش نی میوه چین
می ناب و شاهد نازنین ساقی محابا داشته.
خاقانی.
دُرد غم بایدم نه صاف طرب زآنکه با دردکش قرین باشم.
خاقانی.
ترسم این قوم که بر دردکشان می خندنددر سرکار خرابات کنند ایمان را.
حافظ.
برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیرکارفرمای قدر می کند این ، من چکنم.
حافظ.
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیرکه ندادند جز این تحفه به ما روز الست.
حافظ.
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با دردکشان هرکه درافتاد برافتاد.
حافظ.