دردو
/derdow/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
سیدمیران گفت : تو که انقدر کولی و دردو نبودی. . . آهو گفت: دردو نبودم ؛ تنه ام به تنۀ آن سلیطه خورد.
( شوهر آهو خانم _ علی محمد افغانی )
( شوهر آهو خانم _ علی محمد افغانی )
دِردو: [عامیانه، اصطلاح] سر زبان دار، ناقلا و زرنگ.