دردو

/derdow/

لغت نامه دهخدا

دردو. [ دِ دَ / دُ ] ( ص ) در تداول خانگی ، زنی یا دختری سخت بی شرم و ستیزه کار. زنی یا دختری که در حضور بزرگتران از خویش سخن گوید و در هر سخن پیشی جوید. زنی سخت بدخوی و بی شرم. زنی زبان آور و سلیطه. زنی سخت بی شرم در گفتار. دختری بی شرم. بی حیا. کولی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). سیت سماقی. آپاردی. حراف. سر و زبان دار. زرنگ. ناقلا. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) شوخ چشم بیحیا .

فرهنگ معین

(دِ دُ ) (ص . ) (عا. ) شوخ چشم ، بی حیا.

واژه نامه بختیاریکا

( دِر دُو ) ( تم ) ؛ کاه و دانه

پیشنهاد کاربران

سیدمیران گفت : تو که انقدر کولی و دردو نبودی. . . آهو گفت: دردو نبودم ؛ تنه ام به تنۀ آن سلیطه خورد.
( شوهر آهو خانم _ علی محمد افغانی )
دِردو: [عامیانه، اصطلاح] سر زبان دار، ناقلا و زرنگ.

بپرس