دردسر اوردن

لغت نامه دهخدا

( دردسر آوردن ) دردسر آوردن. [ دَ دِ س َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) دردسر دادن. دچار زحمت کردن. مصدع شدن. تصدیع دادن. موجب تصدیع و تضییع وقت شدن : نباید که شما دو تن مجلس عالی را دردسر آرید. آنچه نبشتنی است ، سوی من فراختر می باید نبشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 271 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس