پیش از آن بر راست و بر چپ می دوید
که بچینم درد تو چیزی نچید.
مولوی.
هر که را باشد دلی می چیند از چشم تو دردهر که را نازی بود بیماردار چشم توست.
صائب ( از آنندراج ).
زردی از چهره او نیر اعظم برداشت چیده درد از بدنش نرگس بیمار بتان.
طالب آملی ( از آنندراج ).
همچو بیماری که چیند درد بیماری وحیداز خیال چشم بیمارش دل من خسته بود.
وحید ( از آنندراج ).
رجوع به دردچین شود.