درد و داغ ؛ غم و رنج. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
سپه بود بر دشت هامون و راغ
دل رومیان زآن پر از درد و داغ.
فردوسی.
چنانم شود سینه از دردو داغ
که دودم برآید به سقف دماغ.
نزاری قهستانی.
سپه بود بر دشت هامون و راغ
دل رومیان زآن پر از درد و داغ.
فردوسی.
چنانم شود سینه از دردو داغ
که دودم برآید به سقف دماغ.
نزاری قهستانی.
درد و داغ ؛ رنج وغم :
همی بودیک ماه با درد و داغ
نمی جست یکدم ز انده فراغ.
فردوسی.
برفت یار من و من نژند و شیفته وار
بباغ رفتم با درد و داغ رفتن یار.
فرخی.
کسی کز زندگی با درد و داغست
... [مشاهده متن کامل]
بوقت مرگ خندان چون چراغ است.
نظامی.
برنجه تن نازک از درد و داغ
چه خویشی بود باد رابا چراغ.
نظامی.
هر درد و داغ را که مسیحا کند علاج
آنرا چه احتیاج بمعجون و مرهم است.
سلمان ساوجی.
همی بودیک ماه با درد و داغ
نمی جست یکدم ز انده فراغ.
فردوسی.
برفت یار من و من نژند و شیفته وار
بباغ رفتم با درد و داغ رفتن یار.
فرخی.
کسی کز زندگی با درد و داغست
... [مشاهده متن کامل]
بوقت مرگ خندان چون چراغ است.
نظامی.
برنجه تن نازک از درد و داغ
چه خویشی بود باد رابا چراغ.
نظامی.
هر درد و داغ را که مسیحا کند علاج
آنرا چه احتیاج بمعجون و مرهم است.
سلمان ساوجی.