کنم درخواستی زآن روضه پاک
که یک خواهش کنی در کار این خاک.
نظامی.
به بی برگی سخن را راست کردم نه او داد و نه من درخواست کردم.
نظامی.
بساز آنجا چنان قصری که بایدز مادرخواست کن مزدی که شاید.
نظامی.
دل خود بر جدائی راست کردم وز ایشان کوشکی درخواست کردم.
نظامی.
امشب آن شب است که وارغ در گردن اندازیم و درخواست کنیم. ( انیس الطالبین ص 119 ). || تکلیف کردن. حکم کردن. خواستن چیزی را از کسی.