درخشی

لغت نامه دهخدا

درخشی. [ دُ / دَ رَ ]( ص نسبی ) منسوب به درخش. روشن. تابناک :
ستمدیده را دادبخشی کنم
شب تیرگان را درخشی کنم.
نظامی.
|| ( اِ ) طلوع آفتاب. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس