درخسبیدن.[ دَ خ ُ دَ ] ( مص مرکب ) خسبیدن. غنودن : چون شب آید برود خورشید از محضر ماماهتاب آید و درخسبد در بستر ما.منوچهری.رجوع به خسبیدن شود.