درخت سنب

لغت نامه دهخدا

درخت سنب. [ دِ رَ سُمْب ْ ] ( نف مرکب ) درخت سنبنده. آنکه یا آنچه درخت یا چوب را سوراخ کند. || ( اِ مرکب ) دارسنب. دارکوب. رجوع به دارسنب و درخت سنبه شود. || مته. مثقب. پرماه. ( ناظم الاطباء ). || موریانه. ارضه. اورنگ ( در تداول مردم قزوین ) : خدای تعالی درخت سنب را بفرستاد تا عصای او را سوراخ کرد. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 4 ص 362 س 14 ).

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) ۱ - آنچه درخت را سوراخ کند مته پرماه مثقب . ۲ - موریانه

پیشنهاد کاربران

بپرس