دربی. [ دَ ] ( اِ ) دربه. درپه. درپی. پینه و پیوندی که بر جامه دوزند. ( برهان ). پینه و درپی و پاره ای که بر جامه و جز آن دوزند. ( ناظم الاطباء ). رقعه. وصله :
سیه گلیم خری ژنده جل و پشماگند
که ژندگیش نه دربی پذیرد و نه رفو.
سوزنی.
رجوع به دربه و درپه و درپی شود.دربی. [ دَ ] ( ص نسبی ) منسوب به درب که جایگاهی است در نهاوند. || منسوب به درب که جایگاهی است در بغداد. ( از الانساب سمعانی ).