دربند کسی یا چیزی بودن

پیشنهاد کاربران

دربند کسی یا چیزی بودن ؛ در قید و گرفتار و دلبسته و در فکر او بودن :
نه دربند گاهم نه دربند جاه
نه خورشید خواهم نه روشن کلاه.
فردوسی.
و چون ایاک نعبد یعنی بنده توام و ترا پرستم [ گوید ] و آنگاه دربند دنیا یا دربند شهوت بودو شهوت زیر دست وی نبود، بلکه وی زیر دست شهوت بود. دروغ گفته باشد که هرچه وی در بند آنست ، بنده آنست. ( کیمیای سعادت ) .
...
[مشاهده متن کامل]

دو حاجت دارم و دربند آنم
برآور زآنکه حاجتمند آنم.
نظامی.
به نیک و بد مشو دربند فرزند
نیابت خود کند فرزند فرزند.
نظامی.
برادر که دربند خویش است نه برادر و نه خویش است. ( گلستان سعدی ) .
ملک اقلیمی بگیرد پادشاه
همچنان دربند اقلیمی دگر.
سعدی.
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس
دربند آن مباش که نشنید یا شنید.
حافظ.
بود دربند شوخیهای شیرین تو دل بردن
چو نیشکر حلاوت بر سراپای تو می زیبد.
محسن تأثیر ( از آنندراج ) .
ببین لکنتش در زبان تا بدانی
که دربند او هست شیرین زبانی.
محسن تأثیر ( از آنندراج ) .

بپرس