دربند خزران

لغت نامه دهخدا

دربند خزران. [ دَ ب َ دِ خ َ زَ ] ( اِخ ) شهری است بر کران دریا میان این شهر و دریا زنجیری کشیده عظیم ، چنانکه هیچ کشتی اندر نتواند آمدن مگر بدرتوری ( ظاهراً: بدستوری ) و این زنجیر اندر دیوارها بسته است محکم که از سنگ و ارزیر کرده اند و از وی جامه کتان و زعفران خیزد و آنجا بندگان افتند از هر جنسی از آن کافران که پیوسته اویند. ( حدود العالم ).

فرهنگ فارسی

شهریست بر کران دریا میان این شهر و دریا زنجیری کشیده عظیم چنانکه هیچ کشتی اندر نتواند آمدن مگر بدر توری ( ظاهرا به دستوری )

پیشنهاد کاربران

بپرس